تازه از سربازی برگشته بود و حدود20 سالش بود
که اومدن خواستگاریم .
هنوز کاری هم پیدا نکرده بود.
یادمه مراسم خواستگاری بابام ازش پرسید.
" درآمدت از کجاست؟؟
گفت:من روی پای خودم هستم و
از هر جا که باشه نونمو در میارم
حالت مردونهش خیلی به دلم نشست
وقتی میدیدم که چطور با خونوادم در مورد ازدواج صحبت میکنه .
با هم که صحبت میکردیم گفت:
حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره .
واسه عقد که رفتیم .
دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم
نوشته بود .
" دلم نمی خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند…"
منم امضاش کردم .
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت :
این پسر خیلی سخت گیره
ولی من ناراحت نشدم
چون میدونستم که میخواد زندگی کنه .
واقعاً هم زندگی باهاش بهم مزه میداد
شهید مهدی قاضیخانی
@modafeonharem
درباره این سایت